دلنوشته های یک خادمیار
دلنوشته آخرین ماه سا 97
امام مهربانم سلام
آخرین فصل از چهارمین فصل سال و آخرین ماه از آخرین فصل سال یعنی زمستان در حال اتمام و چمدانش را بست و در حال خدا حافظی است و گویا عجله داد که برود و در بهار شتابان در حال آمدن و چه با عجله می آید که با آن عجله همه خانواده ها و همه افراد را به تکاپو وا داشته است و نگرانیم که بهار از راه برسد و ما خانه هایمان را با آب و جارو نکرده باشیم و نگرانیم که در گوشه ای از خانه گردو غباری بجا مانده و از چشم ما دور مانده باشد و این قصه تکرار و باز هم تکرار گردید و تکرار خواهد شد .
ولی ای امام مهربانم
چندین بهار است که گذشت ولی منتظرت نبوده ایم و متاسفانه و صد افسوس برای خانه تکانی دل هایمان هیچ اقدامی نکرده ایم و اگر تلاش کرده ایم کم بود و یا کم اثر بود.
شرم دارم که در همه بهار تمام بهاری های که گذشت به فکر لباس نو بوده ایم و خانه تکانی کرده ایم و خانه را زیبا و رنگ آمیزی کرده ایم و فرش های منزل را با نقش های گوناگون مفروش کردیم ولی در غبار روبی دلهایمان غافل شدیم تا دلهایمان را همانند خانه پاک نماییم . بیشتر دلتنگ لباس و فرش خود و خانواده ایم تا زنگ زدایی دلمان
پس در این پایان سال همراه با غبار روبی منازل به غبار روبی دلهایمان هم بپردازیم و به فکر نیازمندان و مستمندان و چشم انتظارانیکه به نگاه مهربانانه شما چشم دوخته اند آنها را از نگاه مهربانانه خود محروم نسازیم که عید نزدیک است .
خادم الحقیر علی قاضی اسفند 97
پی نوشت :
در بهار انسانیت و زمینه لازم را برای ظهور ربیع الانام[1] فراهم نمائیم.