۰۶ دی ۹۷ ، ۱۳:۱۶
اشعار رضوی
#السلام_علیک_یا_غریب_الغربا
به تأسی ز رسومی که غلامان دارند
پا برهنه شده تا اینکه قدم بگذارد
چشم هایش متبلور شده در راه حرم
گوییا هر قدمی رابطه با دل دارد
بارها قسمت او بوده ولی این دفعه
میزبان گشتن مهمان متفاوت باشد
عجبی نیست اگر دست به سینه نوکر
هشت ثانیه جلو پنجره ساکت باشد
دل به دریای عطوفت زد و از سر تا پا
غرق در عشق شد و مست تهی شد از درد
مثل یک خادم معمار شد آنجاییکه
با دو چشمان ترش آینه کاری میکرد
چشم ها را گره بر پنجره فولاد زده
گاهی اوقات فقط خیره بمانی کافی است
میتوان در حرم از نغمه ساعت فهمید
گذر ثانیه را قدر بدانی کافی است
عرش فرش قدمش بود قدم پشت قدم
میرود تا که به معراج زیارت برسد
گل سرشتند که روزی شود از جنس طلا
آمده سوی رضا تا که به قیمت برسد
شاعر: مهرشاد واحدی
مسئول کانون شعر و ادب نمایندگی آستان قدس رضوی شهرستان محمودآباد
۹۷/۱۰/۰۶